English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7182 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
existing circumstances U شرایط موجود
implied malice U سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
time utility U بهره گیری از شرایط زمانی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
territorial U محلی منطقهای
termed U شرایط
terming U شرایط
term U شرایط
conditions U شرایط
the conditions U شرایط ان
terms U شرایط
stability conditions U شرایط ثبات
credit terms U شرایط اعتبار
conference terms U شرایط کنفرانس
conditions of purchase U شرایط خرید
conditions of contract U شرایط قرارداد
disadvantages U شرایط نامساعد
disadvantage U شرایط نامساعد
qualifications U شرایط لازم
requirements U شرایط لازم
condition of readiness U شرایط امادگی
conditions of use U شرایط کاربرد
requirements of the credit U شرایط اعتبار
terms and conditions U ضوابط و شرایط
ball games U شرایط وضعیت
standard condition U شرایط استاندارد
qualify U واجد شرایط
standard conditions U شرایط متعارفی
given conditions U شرایط معلوم
shipping terms U شرایط حمل
given conditions U شرایط معینه
qualifies U واجد شرایط
eligible U واجد شرایط
terms of payment U شرایط پرداخت
dis qualified U فاقد شرایط
ball game U شرایط وضعیت
makings U شرایط لازم
marginal conditions U شرایط نهائی
delivery terms U شرایط تحویل
necessary conditions U شرایط لازم
working conditions U شرایط کار
payment terms U شرایط پرداخت
terms of shipment U شرایط حمل
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
conditions U شرایط اوضاع
qalified U واجد شرایط
average conditions U شرایط عادی
average conditions U شرایط متوسط
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
initial condition U شرایط اولیه
spring conditions U شرایط بهاری
light conditions U شرایط نور
ambient conditions U شرایط محیطی
tight spot <idiom> U شرایط سخت
actude conditions U شرایط حاد
actude conditions U شرایط شدید
admission requirements U شرایط پذیرش
adverse factors U شرایط نامساعد
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
fair play U شرایط برابر
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
competition conditions U شرایط رقابت
competitive conditions U شرایط رقابت
implied terms U شرایط تلویحی
implied terms U شرایط ضمنی
plateaux U شرایط پایا
plateaus U شرایط پایا
plateau U شرایط پایا
usual conditions U شرایط معمول
boundary conditions U شرایط مرزی
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
bona fide U واجد شرایط
terms of trade U شرایط مبادله
terms of trade U شرایط معامله
present conditions U شرایط فعلی
qualification U واجد شرایط
qualification U وضعیت شرایط
boundary conditions U شرایط حدی
suitable conditions U شرایط مناسب
final cinditions U شرایط پایانی
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
settlement terms U شرایط تسویه
sufficient conditions U شرایط کافی
equilibrium conditions U شرایط تعادل
second order conditions U شرایط ثانوی
emergency conditions U شرایط اضطراری
tropical condition U شرایط گرمسیری
settlement terms U شرایط پرداخت
qualified U واجد شرایط
mutual terms U شرایط متقابل
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
final cinditions U شرایط فینال
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
qulifications U واجد شرایط
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
entry group U گروه واجد شرایط
qualificatory U واجد شرایط کننده
qualified U دارای شرایط لازم
feudatory U تابع شرایط تیول
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
bend U شرایط خمیدگی زانویی
machining requirments U شرایط براده برداری
ineligibility U فقدان شرایط لازم
circumstance U شرایط محیط اهمیت
meet U مطابق شرایط بودن
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
meets U مطابق شرایط بودن
ineligible U فاقد شرایط لازم
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
quantifies U واجد شرایط شدن
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
quantifying U واجد شرایط شدن
quantify U واجد شرایط شدن
eligible U واجد شرایط مطلوب
support conditions U شرایط تکیه گاهی
quantified U واجد شرایط شدن
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
qualify for U واجد شرایط بودن
unqualified U فاقد شرایط لازم
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
provisions of a contract U شرایط قرار داد
qualified U واجد شرایط لازمه
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
restructured U شرایط وام را عوض کردن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
restructures U شرایط وام را عوض کردن
reasonableness of terms in contract U معقول بودن شرایط قرارداد
restructure U شرایط وام را عوض کردن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
area sampling U نمونه گیری منطقهای
condition book U کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
make the best of <idiom> U دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
reschedules U در شرایط وام تجدید نظر کردن
eligible U واجد شرایط برای انتخاب شدن
to satisfy conditions U شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
rescheduling U در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualified person U شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualify U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
put someone in the picture <idiom> U شرایط را شرح دادن برای کسی
reschedule U در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled U در شرایط وام تجدید نظر کردن
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
dead duck <idiom> U در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualifies U صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
breeding ground U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds U محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
differential effects U اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
all weather fighter U هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms. [ The terms are a matter for the Court to fix.] U این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
farraginous U تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
advantaged U کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
bargaining chip U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
bargaining chips U عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
to live like animals [in a place] U در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن [اصطلاح تحقیر کننده ]
demands of providing healthy living and working conditions U خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
zahn cup U محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
special contracts U منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
typeface U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces U اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
circuit U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits U وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. U زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
weakest maintained U ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
analog U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter U روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogue U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues U نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
Recent search history Forum search
2New Format
1معنی لغت overfit
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1ما با شرایط می سازیم
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
2interfereometry
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1مقاله در مورد اندازه گیری شیفت فرکانسی
1Formation Process
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com